loading...
الکترونیکی ها
آخرین ارسال های انجمن
mehran moghimi بازدید : 438 چهارشنبه 27 دی 1391 نظرات (0)

فروغ فرخزاد : به علی گفت مادرش روزی . . .


علی کوچیکه

علی بونه گیر

نصف شب از خواب پرید

چشماشو هی مالید با دست

سه چار تا خمیازه کشید

پا شد نشست




چی دیده بود ؟

چی دیده بود ؟

خواب یه ماهی دیده بود

یه ماهی ، انگار که به کپه دو زاری

انگار که یه طاقه حریر

با حاشیهء منجوق کاری

انگار که رو برگ گل لاله عباسی

خامه دوزیش کرده بودن

قایم موشک بازی میکردن تو چشاش

دو تا نگین گرد صاف الماسی

همچی یواش

همچی یواش

خودشو رو آب دراز میکرد

که باد بزن قر نگیاش

صورت آبو ناز می کرد




بوی تنش ، بوی کتابچه های نو

بوی یه صفر گنده و پهلوش یه دو

بوی شبای عید و آشپزخونه و نذری پزون

شمردن ستاره ها ، تو رختخواب ، رو پشت بون

ریختن بارون رو آجر فرش حیاط

بوی لواشک ، بوی شُکلات




انگار تو آب ، گوهر شب چراغ می رفت

انگار که دختر کوچیکهء شاپریون

تو یه کجاوهء بلور

به سیر باغ و راغ می رفت

دور و ورش گل ریزون

بالای سرش نور باران

شاید که از طایفهء جن و پری بود ماهیه

شاید که از اون ماهیای ددری بود ماهیه

شاید که یه خیال تند رسرسی بود ماهیه

هرچی که بود

هرچی که بود

علی کوچیکه

محو تماشاش شده بود

واله و شیداش شده بود




همچی که دست بُرد که به اون

رنگ روون

نور جوون

نقره نشون

دست بزن

برق زد و بارون زد و آب سیاه شد

شیکم زمین زیر تن ماهی وا شد

دسه گلا دور شدن و دود شدن

شمشای نور سوختن و نابود شدن

باز مث هر شب رو سر علی کوچیکه

دسمال آسمون پر از گلابی

نه چشمه ای نه ماهیی نه خوابی




باد توی بادگیرا نفس نفس میزد

زلفای بیدو می کشید

از روی لنگای دراز گل آغا

چادر نماز کودریشو پس میزد



رو بند رخت

پیرهن زیرا و عرق گیرا

دست میکشیدن به تن همدیگه و حالی به حالی میشدن

انگار که از فکرای بد

هی پر و خالی میشدن




سیرسیرکا

سازا رو کوک کرده بودن و ساز میزدن

همچی که باد آروم میشد

قورباغه ها از ته باغچه زیر آواز میزدن

شب مث هر شب بود و چن شب پیش و شبهای دیگه

اما علی

تو نخ یه دنیای دیگه




علی کوچیکه

سحر شده بود

نقرهء نابش رو می خواست

ماهی خوابش رو میخواست

راه آب بود و قرقر آب

علی کوچیکه و حوض پر آب




" علی کوچیکه

علی کوچیکه

نکنه تو جات وول بخوری

حرفای ننه قمرخانم

یادت بره گول بخوری

تو خواب ، اگه ماهی دیدی خیر باشه

خواب کجا حوض پر از آب کجا

کاری نکنی که اسمتو

توی کتابا بنویسن

سیا کنن طلسمتو

آب مث خواب نیس که آدم

از این سرش فرو بره

از اون سرش بیرون بیاد

تو چار راهاش وقت خطر

صدای سوت سوتک پابون بیاد

شکر خدا پات رو زمین محکمه

کور و کچل نیسی علی ، چی چیت کمه ؟

میتونی بری شابدوالعظیم

ماشین دودی سوار بشی

قد بکشی ، خال بکوبی ، جاهل پامنار بشی

حیفه آدم اینهمه چیزای قشنگو نبینه

الا کلنگ سوار نشه

شهر فرنگو نبینه

فصل ، حالا فصل گوجه و سیب و خیار و بستنی ست

چن روز دیگه ، تو تکیه ، سینه زنی ست

ای علی ای علی دیوونه

تخت فنری بهتره ، یا تخت مرده شور خونه ؟

گیرم تو هم خودتو به آب شور زدی

رفتی و اون کولی خانومو به تور زدی

ماهی چیه ؟ ماهی که ایمون نمیشه ، نون نمیشه

اون یه وجب پوست تنش واسه فاطی تنبون نمیشه

دست که به ماهی بزنی

از سر تا پات بو میگیره

بوت تو دماغا می پیچه

دنیا ازت رو میگیره

بگیر بخواب ، بگیر بخواب

که کار باطل نکنی

با فکرای صد تا یه غاز

حل مسائل نکنی

سرتو بذار رو ناز بالش ، بذار بهم بیاد چشت

قاچ زینو محکم چنگ بزن که آب واری

پیشکشت ."




حوصلهء آب دیگه داشت سر می رفت

خودشو میریخت تو پاشوره ، در می رفت

انگار میخواسن تو تاریکی

داد بکشه : " آهای زکی !

این حرفا ، حرف اون کسونیس که اگه

یه بار تو عمرشون زد و یه خواب دیدن

ماهی چیکار به کار یه خیک شیکم تغار داره

ماهی که سهله ، سگشم

از این تغارا عار داره

ماهی تو آب میچرخه و ستاره دست چین میکنه

اونوخ به خواب هر کی رفت

خوابشو از ستاره سنگین میکنه

می بَرتش ، می بَرتش

از توی این دنیای دلمردهء چاردیواریا

نق نق نحس اعتا ، خستگیا ، بیکاریا

دنیای آش رشته و وراجی و شلختگی

درد قولنج و درد پر خوردن و درد اختگی

دنیای بشکن زدن و لوس بازی

عروس دوماد بازی و ناموس بازی

دنیای هی خیابونارو الکی گز کردن

از عربی خوندن یه لچک به سر حظ کردن

دنیای صبح سحرا

تو توپخونه

تماشای دار زدن

نصف شبا

رو قصهء آقا بالاخان زار زدن

دنیائی که هر وخت خداش

تو کوچه هاش پا میذاره

یه دسه خاله خانباجی از عقب سرش

یه دسه قداره کش از جلوش میاد

دنیائی که هر جا میری

صدای رادیوش میآد

می بَرتش ، می بَرتش ، از توی این همبونهء کرم و کثافت و مرض

به آبیای پاک و صاف آسمون می بَرتش

به سادگی ِ کهکشون می بَرتش . "




آب از سر یه شاپرک گذشته بود و داشت حالا

فروش می داد

علی کوچیکه

نشسته بود کنار حوض

حرفای آبو گوش می داد

انگار که از اون ته ته ها

از پشت گلکاری نورا ، یه کسی صداش میزد

آه می کشید

دست عرق کرده و سرش رو یواش به پاش میزد

انگار می گفت : " یک دو سه

نپریدی ؟ هه هه هه

من توی اون تاریکیای ته آبم بخدا

حرفمو باور کن ، علی

ماهی خوابم بخدا

دادم تمام سرسرا رو آب و جارو بکنن

پرده های مرواری رو

این رو و اون رو بکنن

به نوکرای باوفام سپردم

کجاوهء بلورمم آوردم

سه چار تا منزل که از اینجا دور بشیم

به سبزه زارای همیشه سبز دریا میرسیم

به گله های کف که چوپون ندارن

به دالونای نور که پایون ندارن

به قصرای صدف که پایون ندارن

یادت باشه از سر راه

هف هش تا دونه مرواری

جمع کنی که بعد باهاشون تو بیکاری

یه قل دو قل بازی کنیم

ای علی ، من بچهء دریام ، نفسم پاکه ، علی

دریا همونجاست که همونجا آخر خاکه ، علی

هر کی که دریا رو به عمرش ندیده

از زندگیش چی فهمیده ؟

خسته شدم ، حال بهم خورده از این بوی لجن

انقده پابپا نکن که دو تایی

تا خرخره فرو بریم توی لجن

بپر بیا ، و گرنه ای علی کوچیکه

مجبور میشم بهت بگم نه تو ، نه من . "




آب یهو بالا اومد و هلفی کرد و تو کشید

انگار که آب جفتشو ست و تو خودش فرو کشید

دایره های نقره ای

توی خودشون

چرخیدن و چرخیدن و خسته شدن

مواکشاله کردن و از سر نو

به زنجیرای ته حوض بسته شدن

قل قل قل تالاپ تالاپ

قل قل قل تالاپ تالاپ

چرخ میزدن رو سطح آب

تو تاریکی ، چن تا حباب




" علی کجاست؟ "

" تو باغچه "

" چی میچینه.؟ "

" آلوچه ."

آلوچهء باغ بالا

جرئت داری ؟ بسم الله

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 142
  • کل نظرات : 191
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 109
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 458
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 719
  • بازدید ماه : 719
  • بازدید سال : 8,279
  • بازدید کلی : 261,080
  • کدهای اختصاصی